کرونا، نوشتن، گذشته
توفیق اجباری ناشی از کرونا
روزهایی رو میگذرونیم که ۵۰ سال دیگه قراره بگیم بعد از طاعون و … اولین بار بود همچین مریضی اومد تو ایران و ما اولین فراگیری بیماری رو تو کشور دیدیم.
به بهانه و به جبر کرونا دورکاری و تعطیلی شرکتها زیاد شده. مدارس و دانشگاهها هم رو آوردن به اموزش مجازی. با اینکه من همیشه دورکارم و این موضوع به لحاظ کم شدن بار کاری کمکی به من نمیکنه اما به طرز عجیبی احساس میکنم وقت زیادی دارم. نمیدونم چرا.
نوشتن چقدر خوب بوده
اما خوشحالم که به هر دلیلی که هست من رو دوباره به سمت نوشتن هدایت کرده. که بنویسم فیلم دانلود میکنم و میبینم و خوشحالم. مصاحبه های افراد موفق رو گوش میکنم و لذت میبرم. فرصت کردم برم سراغ خرید کتاب از اینترنت و بعد از سالها کتابهای کاغذی بخرم و بخونم
جالبه که یه زمانی افراد موفق بیست سال از من بزرگتر بودن وقتی قصه شون رو میگفتن و حالا همسن و کوچیکتر از من هستن. به همین زودی ۳۲ سال گذشته. این روزها همش میگم ای کاش تجربه ۳۰ سالگی رو تو ۲۰ سالگی میداشتم اون وقت خیلی کارها رو نمیکردم و خیلی کارهای دیگه رو که به نظرم بی ارزش بود حتما انجام میدادم. اما بعد به این نتیجه میرسم که خوشحالی و مهارت و موقعیتی که الان دارم، با اینکه میدونم در مقایسه با افراد موفق معروف چیز زیادی نیست اما منو خوشحال میکنه؛ نتیجه همین مسیری هست که رفتم. اینجوری رنجها و اشتباهات گذشته با ارزش میشن و میتونم راحت بهشون فکر کنم. بدون مواخذه خودم، بدون دلخوری از دیگران، بدون حسرت.